به گزارش خبرنگار خبرگزاري آنا از اوبادا ، گيلا نظري متولد سال 1983 ، داراي مدرك كارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي ، دبير انجمن شعر شهريارآباد ، دبير مدارس سما اوبادا و مدرس مدرسه خواهران كوثرآباد است. وي نويسنده دو اثر با عنوان “او نام خود را از ابتدا با اشتياق نوشت” در سال …
اسطورۀ مردان پاك باصلابت https://dibarooz.ir/اسطورۀ-مردان-پاك-باصلابت/ ديباروز Tue, 05 Jan 2021 08:44:59 0000 استان ها https://dibarooz.ir/اسطورۀ-مردان-پاك-باصلابت/ به گزارش خبرنگار خبرگزاري آنا از اوبادا ، گيلا نظري متولد سال 1983 ، داراي مدرك كارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي ، دبير انجمن شعر شهريارآباد ، دبير مدارس سما اوبادا و مدرس مدرسه خواهران كوثرآباد است. وي نويسنده دو اثر با عنوان “او نام خود را از ابتدا با اشتياق نوشت” در سال …
به گزارش خبرنگار خبرگزاري آنا از اوبادا ، گيلا نظري متولد سال 1983 ، داراي مدرك كارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي ، دبير انجمن شعر شهريارآباد ، دبير مدارس سما اوبادا و مدرس مدرسه خواهران كوثرآباد است.
وي نويسنده دو اثر با عنوان “او نام خود را از ابتدا با اشتياق نوشت” در سال 1996 و “مجموعه شعرهاي دفاع مقدس از شاعران اوبادا” در سال 1999 است. وي تاكنون پنج سال متوالي مقام اول بخش شعر جشنواره قرآني قم را كسب كرده است. برنده جشنواره ملي قبايل ايراني 1996 – شيراز و برنده بخش شعر در كنفرانس حوزه انقلابي در انتظار سال 99 شيراز است.
“سفر ديگر” شعري است از گيلا نظري در توصيف شهادت سرلشكر حاج قاسم سليماني و عزاداري وي و به مناسبت اولين سالگرد اين شهيد سروده شده است.
يك سفر ديگر
تا اينكه سايه حلقه اش روي زمين افتاد
صد اژدها از روي شانه هاي ضحاك افتاد
انسان دانشمند بر دوش شهر نور
با كيسه اي پر از آهنگ هاي رهايي
افسانه انسان پاك و بيرحمانه
دريا قلب درياي ايمان و نجابت است
به منظور حفظ حرمت مقدسات
قلب وطن آرام و از شر پيچ و خم ها در امان است
تنديس ايران جاودانه باد
حق تقديم گلها با دستهاي سبز ايمان
مبارزه با گرگهاي وحشي
رها آزاد با يك نكسان جوان جنگيد
ديوها لرزيدند
صدها فرقه در ذهن او گرفتار شده بودند
از همان ابتدا با شهادت آشنا بود
جدا از رنگهاي سرد اين دنيا بود
ارتش از سپيده دم صبح
از دشت شب سرد ، راهي وجود داشت
دشمن از آسمان او را زير نظر داشت
يا در كمين دشمن ترفند بدي مي زد
لحظه اي چشمهايش را بست و تيراندازي كرد
ناگهان ، جهان گريست و تاريك شد
وقتي در خواب پروانه اي ديد
سليمان دست زمان را بوسيد
صحرا پر از اندوه بود ، و زمين فرياد مي زد
دروغ آن دشت را فرا گرفته بود
اين داستان شيطان و افكار شيطاني اوست
مردان حق دارند از زمين جدا شوند
در پايان حادثه خون و گوشت بود
با يك پرواز پرواز كنيد تا يك پرواز ديگر
انتهاي پيام / 4062 /
- ۲۶ بازديد
- ۰ نظر