در 29 سپتامبر 1981 ، مسعود كشميري ، از شخصيت هاي تأثيرگذار در سازمان مجاهدين خلق ، دفتر نخست وزيري را منفجر كرد و رجايي و بهنر را كشت. منافقين دو ماه پيش مقر حزب جمهوري اسلامي را منفجر كرده بودند. به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران ، مركز اسناد انقلاب اسلامي نوشت: كشميري پس از …
عامل انفجار ۸ شهريور چگونه از ايران خارج شد؟ https://dibarooz.ir/عامل-انفجار-۸-شهريور-چگونه-از-ايران-خار/ ديباروز Mon, 30 Aug 2021 22:15:16 0000 عمومي https://dibarooz.ir/عامل-انفجار-۸-شهريور-چگونه-از-ايران-خار/ در 29 سپتامبر 1981 ، مسعود كشميري ، از شخصيت هاي تأثيرگذار در سازمان مجاهدين خلق ، دفتر نخست وزيري را منفجر كرد و رجايي و بهنر را كشت. منافقين دو ماه پيش مقر حزب جمهوري اسلامي را منفجر كرده بودند. به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران ، مركز اسناد انقلاب اسلامي نوشت: كشميري پس از …
در 29 سپتامبر 1981 ، مسعود كشميري ، از شخصيت هاي تأثيرگذار در سازمان مجاهدين خلق ، دفتر نخست وزيري را منفجر كرد و رجايي و بهنر را كشت. منافقين دو ماه پيش مقر حزب جمهوري اسلامي را منفجر كرده بودند.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران ، مركز اسناد انقلاب اسلامي نوشت: كشميري پس از اين عمليات تروريستي به سرعت ايران را ترك كرد. مسعود خبنده ، يكي از اعضاي سابق سازمان مجاهدين خلق كه از نزديكان مسعود رجوي بود و مدتي مسئوليت حفاظت وي را بر عهده داشت ، مستقيماً مسئول خروج كشميري ها از ايران بود. در حالي كه خدابنده اطلاعات مفصلي در مورد نحوه فرار كشميرها دارد ، اطلاعات جديدي نيز در مورد سرنوشت بمب گذار 28 سپتامبر ارائه مي دهد.
قابل توجه ترين بخش صحبت هاي خدابنده در مورد كشميري اين است كه او توسط سازمان “آموزش” نديده است. به عبارت ديگر ، اين سازمان نه تنها با پرسنل آموزش ديده خود به سازمانها ، موسسات و مراكز مربوطه نفوذ كرده است ، بلكه گاهي از داخل كاركنان آن سازمان بر روي قطعه مورد نظر كار كرده است تا در نهايت آنها را براي بهره برداري به موقع جذب كند. شيوه.
پس از ترورهاي 28 ژوئيه و 30 سپتامبر 1960 ، مسعود خادبنده در اكثر جلسات عمومي و خصوصي اين سازمان حضور داشت و شاهد ميزان افتخار مسعود رجوي در اين عمليات بود. در مورد ترورهاي دهه 1960 ، اعتقاد بر اين است كه “هدف رجوي براندازي دولت نبوده است ؛ هدف او اين بود كه دستان خود را جلوي سرپرستش پر كند. رجوي بارها در جلسات اين نظر را به طرق مختلف بيان كرده است.”
در زير گفتگوي مفصلي بين مسعود خدابنده ، عضو سابق شوراي ملي مقاومت ، رئيس سابق تيم استقرار و حفاظت از ترافيك مسعود و مريم رجوي و فرمانده سابق ارتش آزاديبخش ارائه شده است.
به نام خدا. در 29 سپتامبر 1981 ، مجاهدين خلق نخست وزير وقت ، رئيس جمهور و نخست وزير وقت را ترور كردند. نفوذي سازمان در اين عمليات “مسعود كشميري” بود. چگونه مي تواند بر نخست وزير تأثير بگذارد؟
مسعود خادبنده: ابراهيم ذكيري ، كه نام سازماني او “كاك صالح” است ، مسوول مستقيم مسعود كشميري و محمدرضا قالحي در ايران بود و بعداً رئيس كميته امنيتي شوراي ملي مقاومت شد. او با حلقه اي در گوش رجوي نزديك بود و بعداً بر اثر سرطان مغز درگذشت.
كشميري و كلاهي در طول انقلاب راه را براي حزب جمهوري خواه يا نخست وزير هموار كرده بودند. اينطور نبود كه سازمان آنها را آموزش دهد و سپس آنها را به سازمان حزب يا نخست وزير بفرستد. بخشي از تاكتيك هاي رجوي (با استفاده از تجربه خدمات غربي) به افراد مشهور نزديك بود و هنوز هم در حال نزديك شدن است. البته نه مثل “مجاهدين خلق”! شخصاً فكر مي كنم آنها افرادي مانند كولا و كشميري را به يك شكل آلوده كردند.
من مسئول انتقال كشميري از ايران بودم. از انتقال او برايمان بگوييد.
مسعود خدابنده: همزمان با ورود مسعود رجوي و ابوالحسن بنيصدر به فرانسه ، من از لندن به پاريس اعزام شدم و سپس با سعيد شاهسوندي براي حمل فرستنده راديويي و ساير وسايل ارتباطي از مونيخ به بغداد اعزام شدم. و از آنجا تا مرز كردستان ايران.
ديري نگذشت كه در كردستان بود كه اين مقر محل تماس افراد داخل كشور با فرانسه شد. بسياري از اعضا در آن سالها ، به ويژه پس از شكست 20 ژوئن 1960 ، از طريق مقر ما به دفتر ما در بغداد منتقل شدند ، كه در آن زمان مجاور (و وابسته لجستيكي) به مقر حزب دموكرات بود و از طريق اردن فرانسه (مسير دوم) افراد سطح پايين كه شاغل بودند از كردستان شمالي و تركيه بودند ، از جمله مهدي ابريشمچي و جلال كنجايي ، كه من همه آنها را از مرز برداشتم.
مسعود كشميري و محمدرضا كلهي نيز در همان زمان و البته با فاصله زماني كوتاه به مقر ما منتقل شدند. واضح بود كه ما نمي توانيم چيزي را به دليل تاريخ به اروپا بفرستيم و فقط مسئله نگهداري و مراقبت از آنها بود. ما يك كلاه (به نام سازماني راديو كريم) كه از نظر فني در ايستگاه راديويي كردستان قابل استفاده بود ، نگه داشتيم و مسعود كشميري (به نام سازماني باقر طوبات) كه عربي مي داند را به دفتر بغداد فرستاديم. به
چه كسي كشمير را به مرز آورد و به شما تحويل داد؟
مسعود خبنده: افراد توسط قاچاقچيان آورده و يا با اجاره اتومبيل خودشان با هماهنگي قبلي خود به منطقه اي در مسير بانه به سردشت آمدند. قاچاقچيان آنها را در يك مكان خاص يا به تنهايي رها مي كردند ، ما از كوههاي رباط (منطقه آزادي دموكراتيك) بالا مي رفتيم و آنها را برمي داشتيم. كشميري از نزديك با اهميت ارتباط داشت و در آنجا به ما تحويل داده شد. (معمولاً تقاطع بانه-سردشت-راه راه رد نمي شد و مردم در همان تقاطع قدم مي زدند.)
آيا كشميري در مورد بمباران دفتر نخست وزيري با شما صحبت كرد؟ به عنوان مثال ، در مورد نحوه قرار دادن بمب ، نحوه فرار و غيره؟
مسعود خدابنده: كشميري هرگز در اين مورد با من صحبت نكرد. راستش را بخواهيد ، من در آن زمان نمي خواستم اين موضوع را بفهمم و اگر او مي خواست چيزي بگويد ، احتمالاً او را متوقف مي كردم.
مي دانيد كه پس از بمباران دفتر نخست وزيري ، همه تصور مي كردند كه مسعود كشميري در ميان كشته شدگان است و حتي براي او تابوت تهيه كردند. آيا اين طرح يكي از برنامه هاي طراحي شده توسط سازمان بود؟
مسعود خدابنده: من دقيقاً نمي دانم ، اما مي دانم كه برادرش كه در انگلستان بود تماس مكرر با او داشت و بعيد است كه او از زنده بودن خود اطلاع نداشته باشد. برادرش با مجاهدين خلق نبود ، اما او دائماً با مسعود در ارتباط بود و آنها بين ايران و انگليس با يكديگر تجارت مي كردند. (شايد اين تجارت پوششي بود!) به هر حال ، اين (ترور كشميري) مي تواند برنامه ريزي شده باشد. در هر صورت ، اين امر مي تواند فرار وي را از كشور آسان كرده باشد.
كشميري را از نزديك ديده ام. ويژگي هاي آن چيست؟
مسعود خدابنده: نه الكياهي و نه كشميري سابقه ارتباط جدي با اين سازمان را نداشتند. كشميري يك فرد باهوش و حتي پيچيده نبود. او پرحرف و متدين بود و به آيين ها اهميت زيادي مي داد. رفتار او با رفتار “مجاهدين خلق” ، به ويژه از نوع “انقلابي” متفاوت بود ، كه حاضر بود از دو سوت براي شكنجه رايگان برادرش و تنها به دستور مافوقش استفاده كند. شايد اين ويژگي هايي بود كه وقتي اجساد از GOP خارج مي شدند ، فكر نمي كردند كه او ممكن است چنين كاري كرده باشد!
در جلسات انقلاب ايدئولوژيك ، كه بر طلاق همسرتان اصرار داشت و در ذهن خود پذيرفتيد كه همه زنان جهان فقط براي مسعود رجوي مشروع هستند ، كشميري مي جوشد. اوايل ، گيجي يا شايد پشيماني در چهره او ديده مي شد. او بعداً در بغداد عادت كرد ، اما به قول مسعود رجوي ، اين يك “انگشت اضافي” بود. يك مزاحمت غيرقابل توقف! (البته ممكن است مانند كلاه بريده شده باشد!)
مسعود كشميري چه شد؟ آيا فكر مي كنيد او هنوز زنده است؟
مسعود خدابنده: همانطور كه چند سال پيش گفته بود در آلمان در حال رانندگي با تاكسي ديده شده است. اما اين امر مستثني نيست كه اين سازمان مسعود كشميري را مانند محمدرضا الكالهي بكشد يا بخواهد بكشد. از زمان ورود به آلباني ، اين سازمان به سختي تلاش مي كند تا افراد شناخته شده را حذف كرده و تاريخ خود را پاك كند و مسعود كشميري يكي از اين تهديدهاي جدي است. تا زماني كه عراق و ايالات متحده از حضور آنها اطلاع نداشتند و با آنها صحبت نكرده بودند ، يا عكس ، اثر انگشت و DNA نگرفته بودند ، رجوي نمي توانست اينها را مانند ديگران تشخيص دهد.
فكر مي كنيد چرا آنها يك “تهديد” براي سازمان بودند؟
مسعود خدابنده: در ميان كساني كه ترور شدند و زنده ماندند كشميري و كلاهي متفاوت بودند. آنها وابستگي چنداني به رژيم رجوي نداشتند (برخلاف شخصي مانند جواد قديري كه مورد شكنجه قرار گرفته بود و هر كاري را كه رجوي به او دستور داده بود انجام داد و اكنون در اردوگاه زندگي مي كند). آنها به سازماني عليه ايدئولوژي رجوي تبديل شدند و آن را از بين بردند. توجه داشته باشيد كه هواداران سازمان در هلند مي دانستند كه اين فرد يك كلاه است (خود او با برخي افراد صحبت مي كرد و خود را در گذشته افشا مي كرد) ، و اطلاعات ترورهاي سازمان بود.
رجوي ، به ويژه پس از سقوط صدام ، تمام تلاش خود را مي كند تا رابطه خود را با تاريخ تروريستي خود ، به ويژه رابطه شخصي اش ، زنده نگه دارد. من مي دانم تهديدي وجود داشت كه حتا (يا كشميري) كه با طرفداران سازمان در هلند صحبت مي كرد به هزار دليل شروع به صحبت ، نوشتن يا اعتراف كند. رجوي برخي افراد را براي حل مشكلات بسيار كوچكتر (مانند نفرين نفرين و مريم و امتناع از طلاق همسرش) كشته است. كولا و كشميري تهديدهاي جدي تري بودند. اگر كشميري زنده است ، پيشنهاد من به او اين است كه از او فيلم بگيرد و او را در امان نگه دارد تا در صورت مرگ بلافاصله آزاد شود. او همچنين مي تواند نسخه اي را براي مريم رجوي در آلباني ارسال كند. البته اگر من به جاي او بودم ، در اين سن خود را مستقيماً به ايران تسليم مي كردم و زمان باقي مانده را صرف مي كردم تا اعدامم جوانان كشورم را روشن كند.
تحليل شما از اقدامات تروريستي مجاهدين خلق در دهه شصت چيست؟
مسعود خبنده: “لگد زدن به انگشتان رژيم” يكي از برنامه هاي مسعود رجوي بود. پس از هفتم تير و هشتم شهرفر ، به دليل تخريب ماشين ترور سازمان ، رجوي به دنبال تحريك “ميليشيا” بود و اين بحث را مطرح كرد كه همه كساني كه لباس نگهبان يا ريش مي پوشند بايد در كميته حضور داشته باشند. به هدف قرار داده است. او گفت: “اگر ما هر هفته هفت نفر را مورد اصابت قرار دهيم ، وضعيت آنقدر شلوغ مي شود كه” رژيم سقوط مي كند. “اكنون كه به گذشته نگاه مي كنم ، متوجه مي شوم كه هدف رجوي سرنگوني دولت با كشتن چند سرباز و نگهبان نبوده است. و مغازه داران. هدف او اين بود كه دست خود باشد. “جلوي سرپرستش. راگاوي بارها اين نظر را در جلسات ابراز كرده بود. او هميشه جمله معروف هيتلر را تكرار مي كرد كه” هيچ كس فاتح را زير سوال نمي برد. “من مي گويم كه رجوي تجزيه و تحليل ، استراتژي و تاكتيك ها هرگز “مستقل” نبوده اند و در تمام اين مدت معيار اصلي او “نشان دادن رهبر” بوده است.
آيا رجوي در مورد ترور 28 سپتامبر پنهاني يا علني چيزي گفته است؟ آيا به ياد داريد كه چگونه اين روند را به خاطر بسپاريد؟
مسعود خدابنده: رجوي در اكثر جلسات كوچكتر (با رهبران) و بزرگتر (عمومي) ، يكي از افتخارات وي اين بود كه ما هفتمين روز تير و هشتم شهرور را جشن گرفتيم و به گفته وي ، با اين دو عمليات ، “ما سيستم را نااميد كرديم”. او حتي بارها از قرآن رمزگذاري كرد كه “ما به شما الكوثر داديم” (او به قوم خود و گاهي به مريم اشاره كرد) و سپس گفت: كوثر كسي است كه قطع شده است. رجوي به روشني ترور حزب جمهوري و ترور بهشتي ، محمدعلي رجايي و محمدجواد باهنر را در كنار ترور افرادي مانند صدوقي ، هاشمي نژاد و … تفسير كرد به گونه اي كه “ما ذهن متفكر رژيم را از بين برديم ” در حال حاضر ، ما مي توانيم بدن او را مورد حمله قرار دهيم و نابود كنيم. البته اينها فقط “كلمات” بودند. به نظر مي رسد چند ماه پس از اين ترورها ، رجوي مجبور شد بمبي را در سطل آشغال خيابان بيندازد و به جاي “زدن انگشتان دست” و ترور رهبران رژيم ، رهگذري و مغازه دار را ترور كند.
انتهاي پيام
- ۷ بازديد
- ۰ نظر